سایناساینا، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 3 روز سن داره

ساینا نفس مامان و بابا

 

ﻭﻗﺘﯽ ﭼﺸﻢ ﺑﻪ ﺟﻬﺎﻥ ﮔﺸﻮﺩﻡ. ﻗﻠﺐ ﮐﻮﭼﮑﻢ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯽ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﻭ ﻧﮕﺎﻫﺖ ﺭﺍ ﮐﻪ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺻﺪﺍﻗﺖ ﻭ ﺑﯽ ﺭﯾﺎﯾﯽ ﺑﻮﺩ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﮐﺮﺩ. ﺩﯾﺪﻡ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻟﺒﺨﻨﺪﻡ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺯﯾﺒﺎﺋﯽ ﺑﺮ ﭼﻬﺮﻩ ﺧﺴﺘﻪ ﺍﺕ ﻧﺸﺴﺖ ﻭ ﺩﻧﯿﺎﯾﺖ ﺳﺒﺰ ﺷﺪﻭ ﺑﺎ ﮔﺮﯾﻪ ﺍﻡ ﺩﻟﺖ ﻟﺮﺯﯾﺪ ﻭ ﻃﻮﻓﺎﻧﯽ ﮔﺸﺖ. ﺍﺯ ﻫﻤﺎﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﺍﯾﻦ ﻧﮕﺎﻩ ﭘﺮﻣﻬﺮ ﻭ ﻣﺤﺒﺖ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﻭ ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﮐﺮﺩ.

تلاش دخملی مامان واسه کوپ شدن.

جیگرم اینجا برای اولین بار بود که خودت بدون هیچ کمکی تونستی کوپ بشی.اینقدر ذوق زده شده بودی که حواست نبود دستت زیر شکمت هست و داری اذیت میشی.فقط میخندیدی و نگاه مامانی میکردی که تشویقت کنم. ...
20 تير 1393

ساینا و عروسکش

عصر بود حسابی حوصلت سر رفته بود.با آقاجون رفتی بیرون که یکم بگردی.آقاجونم واست عروسک خریده بود.کلی دوسش داشتی و ذوقشو میکردی ...
15 تير 1393

ساینا و بادکنک های رنگی

:عزیز دلم با هم رفتیم نمایشگاه اسباب بازی کودک و نوجوان.با تعجب اطرافتو نگاه میکردی و ذوق میکردی.واست بادکنک های رنگی خوشگل خریدیم که خیلی دوسشون داشتی و وقتی اومدیم خونه همش باهاشون بازی میکردی.وقتیم نمی دیدیشون جیغ میزدی. ...
15 تير 1393