9 ماه انتظار شیرین
دوران بارداری من دوران شیرینی بود.اینکه وجود یه نوزاد و درونت احساس کنی حس شیرینیه .حسی که هیچ جوری نمیشه توصیفش کرد.عزیزم با ذره ذره وجودم حست میکردم و هر روز بیشتر از روز قبل عاشقت میشدم و دوست داشتم .روز شماری میکردم تا این 9ماه به خوبی تموم بشه و من ثمره عشق و زندگیمو بغل بگیرم و اینبار با همه وجود حسش کنم.عکسایی که میرفتم سونوگرافی و واست میذارم عزیزم.گلم تو این مدت که تو شکم مامانی بودی خیلی شیطنت میکردی حتی یبار اینقد منو ترسوندی که که نگو.فک کنم ماه 6 یا 7 بودم که حدودا یه چند ساعتی تکون نخوردی.اینقد هول شدیم که ساعت 10 شب همه اماده شده بودیم بریم بیمارستان.من و بابایی و مامان جون و باباجون و خاله زهرا هممون ت...
نویسنده :
مامان مهسا
17:47